پرداخت عیدی به معلمان در اعیاد پیش‌رو صحت دارد؟ هشدار نسبت به وزش باد شدید و رگبار در تهران/ پیش‌بینی کاهش دما تا ۱۱ درجه مینو محرز: بیماری مرس خطرناک‌تر از کرونا است و میزان مرگ آن بیش از ۶۰ درصد است آغاز فعالیت سامانه بارشی و کاهش دمای هوا در برخی استان‌ها جزئیات فعالیت مراکز معاینه فنی شهر تهران در ۱۴ و ۱۵ خرداد جاده چالوس از ساعت ۱۰ یکطرفه می‌شود ۲۰۰ هکتار از جنگل‌های گلستان طعمه آتش شد بازداشت اعضای باند قاچاق ۲۱ هزار گوشی تلفن همراه در بوشهر اعلام محدودیت‌های ترافیکی محور‌های پرتردد کشور از ۱۳ تا ۱۷ خرداد سخنگوی شهرداری تهران: قطع درختان چیتگر و سرخه‌حصار به دلیل آفت‌زدایی و تنش‌های آبی در سال‌های گذشته است کاهش محسوس دمای تهران از چهارشنبه تشدید بارش در ۵ استان/ احتمال وقوع سیل ابتلای مادر به سرخجه می‌تواند سبب سقط جنین شود شهادت مأمور انتظامی در خوزستان سخنگوی وزارت آموزش و پرورش: سوالات امتحان نهایی قابل لو رفتن نیست/ اگر کسی مدرکی دارد، برای بررسی ارائه کند

ازدواج نافرجام در کهنسالی | شوهر این زن بعد از پرداخت مهریه او را از خانه بیرون کرد

یک زن کهن‎سال با بیان این که شوهرم مدعی است با اتمام مهریه به یکدیگر نامحرم شده ایم، از سرگذشت خود گفت.
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۰ - ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - 2024 July 27
کد خبر: ۲۵۱۸۴۳

به گزارش راهبرد معاصر؛ زن کهن‎سال با بیان این که شوهرم مدعی است با اتمام مهریه به یکدیگر نامحرم شده ایم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:۱۵ ساله بودم که با پسرعمویم ازدواج کردم و صاحب ۷ فرزند شدم. «حیدر» مرد زحمتکشی بود و تعمیرگاه برق خودرو داشت. با آن که هر دو بی‎سواد بودیم، اما زندگی عاشقانه‌ای داشتیم و او همواره تلاش می‌کرد تا شرایط مناسبی را برای آسایش و آرامش ما فراهم کند؛ اما اجل مهلت نداد و او در میان‎سالی به خاطر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.

در این وضعیت من که همه پس‌اندازهایمان را برای بیماری شوهرم هزینه کرده بودم با کمک خانواده ام یک فروشگاه لوازم خیاطی به راه انداختم و از این طریق فرزندانم را سر وسامان دادم و در نهایت نیز برای آن که خوشبختی فرزندانم را ببینم و آن‌ها کمبودی در زندگی نداشته باشند، همه لوازم و تجهیزات مغازه را هم فروختم تا آن‌ها را با سربلندی به خانه بخت بفرستم. آن زمان ۴۵ سال از عمرم گذشته بود که خودم آواره شدم. با آن که فرزندانم احترام مرا داشتند و با من مهربانی می‌کردند ولی خودم نمی‌خواستم سربار آن‌ها باشم به همین خاطر به پیشنهاد یکی از همسایگانم با مردی ازدواج کردم که به تازگی همسرش را از دست داده بود و به تنهایی زندگی می‌کرد. «محمود» بازنشسته بود و اوضاع مالی خوبی داشت. اگرچه ابتدا فرزندانم مخالف بودند ولی بالاخره رضایت آن‌ها را جلب کردم و به زندگی مشترک با «محمود» ادامه دادم. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «محمود» با اصرار از من خواست از او شکایت کنم و مهریه ام را به اجرا بگذارم!

با نگرانی از او پرسیدم از من خطایی سر زده است؟ که او پاسخ داد:نه! اتفاقا خیلی تو را دوست دارم و به همین خاطر هم می‌خواهم مهریه ات را بپردازم تا دین تو بر گردنم نماند! خلاصه «حاج محمود» هرماه مبلغی را به عنوان مهریه به من پرداخت می‌کرد و حتی سند قطعه‌ای زمین را هم به نام من ثبت کرد. من هم با پول مهریه خودرویی گران‎قیمت خریدم و زیورآلات زیادی برسر و گردنم آویختم. روز‌های شیرینی را با این شرایط سپری می‌کردم تا این که اوایل امسال شوهرم مدعی شد اکنون که همه مهریه‌ام را دریافت کرده ام، دیگر حق ندارم در منزل او زندگی کنم چرا که با پرداخت مهریه دیگر ما با هم نامحرم هستیم! و حتی من مبلغی را که اضافه دریافت کرده ام نیز باید به او بازگردانم. با این جملات خیلی ناراحت شدم و تلخی این پول‌ها را با همه وجودم احساس کردم. «حاج محمود» باآن که مدعی بود مرا خیلی دوست دارد ولی اکنون اجازه نمی‌دهد به خانه ام بازگردم. این بود که به کلانتری آمدم تا تکلیف خودم را در این سن کهن‌سالی مشخص کنم!

با این ادعای عجیب مشخص شد که شوهر این زن از برخی موضوعات شرعی و قانونی اطلاعی ندارد به همین خاطر هم وی بعد از برگزاری جلسه مشاوره و با راهنمایی و کمک رئیس عقیدتی سیاسی کلانتری متوجه اشتباه خود شد و به همراه همسرش به خانه بازگشت. / صدآنلاین

مطالب مرتبط
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده